سلام بیتا جونم
چطوری عزیز دلم فدات شم قربونت برم بمیرم برات نازنین من خوشکل کوچولو موچولوی من الهی که یه لقمه ی چپت کنم الهی که بخورمت گاز گازیت کنم بوس بوسیت کنم سیاه و کبودت کنم حتی وقتی بهت فکر میکنم همه ای اون احساسهایی که با هم داشیتم بهم غالب میشه و دلم میخاد باز من باشم و تو باشی و نوازشهات و نگاههای محجوب و به پاکی کودکانه ات دلم بوسه های همراه با خنده هاتو میخاد که برای در رفتن از گفتن دوستت دارم نثار میکردی و دلم باز تکرار اولین بار که لبهاتو بوسیدم رو میخاد با همون طراوت و همون داستان و همون تازگی و همون بیتابی خاص خودش وی که چه شیرینه از تو بودن و در آغوش تو آرمیدن و آرام شدن . چه خوب بود همه ی نفسهایی که بهم میدادی و چه خوب بودند همه ی دلسوزیهایت و چه خوب بود با هم غذا خوردن و چای نوشیدن و گفتن و خندیدن و لباس پوشیدن و رفتن .. و باز آمدن .. به محفل دو پرنده ی تازه اسیر شده در آغوش هم و چقدر دوست داشتنی و لذت بخش بود همه ی نجواهایی که از تو بودند و کبودی هایی که به جای گذاشتم من ...
به بوسیدنم بیا تا ببوسم همه ی تو را ..
میخامت همین
بیتاب
سلام عزیز دلم
شما خوب باشی منم خوبم نازنینم
واااایییی
چه روزهای خوبی بود
تو توی قلبم محبت رو جاری میکردی
حرف های عاشقونه رو هر ثانیه برام زمزمه میکردی
شعرای قشنگتو میخوندی
هوای دلمون آفتابی میشد
دلبستگی هامون روز به روز بیشتر می شد
شادی همنشین لب هامون میشد
این ها لحظات قشنگیه که از اون روزها به یادم مونده
تو عاشقونه ترینی
بوس
یادم هست که بی نهایت غرق تو بودم ...
و ...
الآن ناراحتم که چرا تورا بیشتر نبوسیدم ؟؟؟