بیتاب ... و کمی .. فقط کمی بیتا

بعد از چند روزی از بهشت ... این خاطره ها را ما نوشت ... تا بماند یادگار .. و ماندگار

بیتاب ... و کمی .. فقط کمی بیتا

بعد از چند روزی از بهشت ... این خاطره ها را ما نوشت ... تا بماند یادگار .. و ماندگار

میدونی که عاشقتم

 

 

 

 

شاید به نظر برسد که عاشق نیستم

شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم

شایى به نظر برسى که حتی نمی خواهم عاشق باشم

ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو

که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت 

اینو هیچ وقت یادت نره ...!

tugmpytpwaptnhdpwepawekeu

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جز تو مگه کسی میتونست منو لیلی کنه

سلام عزیز دلم  

این روزا باز چقدر پر مشغله شدی    

و من هی دلتنگ ترت میشم  

حضورت چقدر کمرنگ  تر شده  

خوب من که این همه تحمل دوریتو ندارم که

راااااااااستی!

هیچ میدونستی  که

24ماهه که تو شدی همدم تک تک لحظه های قشنگ زندگیم...

24ماهه که تو شدی مرد مهربون و تک من...

 24ماهه که من لحظه به لحظه وابسته ات شدم وهمه ی من ذره ذره تو شدی...

 24 ماهه که تو با منی و من باید دوباره و دوباره اعتراف کنم که الآن بیشتر از قبل دوست دارم .. بیشتر و بیشتر ..

مهربونیات .. صبور بودنات در هر شرایطی و مرد بودنت نمیذاره که دوست نداشته باشم..  

آره !

دیگه این رابطه قشنگمون،این احساس فوق العاده بینمون امروز داره وارد سومین سال میشه،ای کاش صد  ساله بشه روزی...!

بوس

خوشا به حال من که تو را دارم

سلام عزیز دلم

وااااییی چه خوبه اینترنتت درست شده و تند تند میتونم ببینمت

آخه من خیلی تند تند دلتنگت میشم !

آره چه خوبه که تو رو دارم ،  چه خوبه که احساسمون دو طرفه است

تو بهترینی ، مهربون ترینی،عاشقونه ترینی،کاش با تو بودن همیشه تکراری بشه.

درسته که همیشه با منی و هر شب حضورت رو تو خیالم میارم و چشمام و باز نمیکنم تا شاید بتونم چهره ی مهربونت رو تجسم کنم ،  اما بازم جات خالیه...!

دعا میکنم همیشه و همیشه که کارات خوب پیش بره ،  تا زندگیت اونطوری که می خوایی بشه

دوستت دارم

بوس

تو آفتابی،بتاب که داغم بکنی

سلام عزیز دلم

الهی فدات بشم که این همه این روزا خسته میشی

با این همه گرفتاری دنبال کارای منم میری

کاش میتونستم کمکت کنم تا شاید کمی از حجم کارات کم میشد

تا شاید این همه خسته نمیشدی

ولی فقط میتونم دعا کنم

که بی درد سر پیش بره

که اذیت نشی

که به همه اون چیزایی که می خوایی برسی سریع

...

آره!

 گرمای حضور تو که نباشه همه جا یخبندون میشه

هیچ جا بدون تو برام معنایی نداره

چقدر دلم برات تنگه... خدا میدونه...

دیروز خیلی دلم گرفته بود

نمیدونم شاید از دلتنگی تو بود

حوصله هیچکسی رو نداشتم

حتی خودمو.
حوصله هیچکاری رو هم نداشتم

همین که اس دادی سر صبحی

نا خودآگاه اشکام اومد

دست خودم نبود

سعی کردم با کارام خودمو مشغول کنم تا شاید کمی به خودم مصلت بشم

ولی نمیشد

جواب استو دادم و از اتاق رفتم بیرون تا یه کمی حال و هوام عوض بشه

چقدر دلم هوای صداتو کرده بود

تو از کجا میفهمی که درست تو لحظه تماس میگیری؟؟؟؟

 و من تونستم صدای نفسهای عشقم رو حس کنم

نمیدونم صدات برای من معجزه میکنه

چرا؟

چرا اینقدر محتاج صداتم؟

یعنی کسی هم مثل من هست؟

چقدر حس کردن صدای نفس هات آرامش بخشه

ببین وقتی صدات حال و روزمو عوض میکنه

دیگه حضورت و آغوشت با هام چه می کنه

کاشکی میشد

هر شب

سر رو شونه های مردونت میزاشتم

بهشون تکیه میکردم

 کاش پناهم بودی

دیگه چی از خدا میخواستم

به خوشبختی که رسیده بودم

دلم تنگ شده برات

همیشه تنگه برات

جانم همه شده ، یک صدا 

دوستت دارم ،دوستت دارم 

بهترینه تموم لحظه هام عیدت مبارک

90با همه ی آنچه برامون بهمراه داشت تموم شد...بهار از راه رسید...سرآغازی جدید

برای یک شروع دوباره...تولد یافتن و دوباره شکل گرفتن...

روزها ماه ها گذشت و شاید هیچ چیز عوض نشد

جز من

که بیش از پیش عاشق گشته ام

و اینک

سال تحویل شد و من...

تمام دلتنگیهایم را

به جای تو

در آغوش می کشم

از مقلب القلوب برایت شادی دل

از مدبرالیل و النهار برایت روز و شب های خوش

و از محول الحول برایت بهترین احوالات را خواستارم

انشاالله مقدس ترین ها و بهترینها از همون ثانیه اول پا میذارن تو ی زندگیت

دوستـتـــ دارم تــا بـی نهـایـت هـا

بوس

بیقرار تر از همیشه

ایـن روزهـا دلـــم بیقرارته خیلی

خیــلی دوست دارم همــه ی تـــو از آن مـن بشـــه...

نگـاهـات ، خنـده هـات ، حـرفـات ، آغـوشت ، عشقت !

چقـــدر دوست دارم

بــا خیــــال راحت ،یک نفـس عمیـق بکشـــم

از بــوی آرامـــش وجــود تـــو...!  

 پ.ن:صــدای پـــای بهــــار شنیــده مـی شـــود

امـا دل مـن بهـاری جـداگـانـه مـی خـواهد....!!!!

منم بهت نیاز دارم

سلام بهونه ی قشنگ زندگی  من …. 

دلتم تنگته ….. می دونی؟؟
دوریت برام سخته  …… می دونی ؟  

بغض راه گلوم و  بسته ….اما گریه نمی کنم
دلم میخواد
سر رو شونه هات  بذارم….و اروم در گوشم زمزمه کنی … 

مثل  اون بار که برام قصه خودمونو تعریف میکردی 

یادته؟ 

امروز خیلی سخت برام گذشت  

با این که خیلی دورم شلوغ بود ولی حوصله ی هیچ کسی رو نداشتم 

دلم فقط تو رو می خواد، چند بار خواستم اس بدم  حتی نوشتم  

ولی دیگه قول داده بودم  کاری باهات نداشته باشم  و منصرف شدم

مثلا اینطوری می خوایی که خیلی در تماس نباشیم تا بهت وابسته نشم وبرام سخت نگذره؟ 

  ولی نمیدونی که چی به من میگذره ... 

از همون دیشب تا خود صبح آغوشم برای آغوشت بغض کرد  

خوبه که حد اقل نوشته هاتو دارم 

امروز 1 ساعتی اون نامه 60 صفحه ای رو که دادی رو مرور کردم  

چقدر هر بار برام تازگی داره  هر صفحش

وقتی  می خونمشون….اشک از چشمام جاری می شه….  

و کمی آروم میشم  

ولی برای یه مدت کوتاه فقط !

دلم فقط و فقط تو رو میخواد 

نزدیک به نفس هام.... 

از قرار .. تا اولین دیدار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

با تو در نهایتم من

سلام عزیز دل من

خوب شد که زود اومدی

چون طاقتی که داده بودی دیگه داشت سر می اومد

وااایییی چه خوبه از دیشب که برگشتی  هنوز وقت نکردی اینجا سری بزنی

میخواستم بیام اینجا کلی چیز میز بنوسیم

اصلا وقت نکردم

هفته ی پر مشغله ای داشتم

و کلی اعصاب خورد کن

هیچی هم درس نتونستم بخونم

اینقدر زود رنج شدم که نگو

هرکی یه کاری میکنه و چیزی میگه

فورا بهم بر میخوره

فک کن !

منی که اصلا هیچی برام مهم نبود که حتی ذره ای ناراحت شم.

نمیدونم از فشار کارمه یا از این بی عدالتی ها

یا شایدم از دوری تو ؟؟؟؟؟

آره همینه

 البته دیشب که اس دادی گفتی داری بر میگردی

کلی خوشحال شدم

انگار دنیا رو بهم دادن

مخصوصا این که گفتی خبر خوبی داری

و این که احساس خوبی هم داری برای درست شدن کارات

کلی با این حرفات حال و هوام عوض شده  

بوس 

اما...

تو که نبودی اینجا چقدر سوت و کور شده بود

وقتی تو نیستی

وقتی گرمای محبت آمیز حرفات اینجا جریان نداره

چقدر دلگیر میشه !

هر بار که می اومدم

کلی دلتنگ ترت میشدم

درسته فاصله مون کمتر شده بود

ولی از نظر من خیلی دور تر شده بودی

کاش بدونی چه بیقرارم برای لمس دست های مهربونت

کاش بدونی چقدر بیقرارم برای لحظه های حضورت

چه حس آرامش گونه ای داشت حلقه ی دستهات

این احساس رو  دیگه چطور  از دیگران پنهان کنم

این دردی که از عشق تو در وجودم جایی گرفته!

چه کسی می تونه مثل تو منو آروم کنه؟

لحظه هام همه بوی تو رو دارند

دوستت دارم ای بهترین

شور زندگی را به من هدیه کردی

سلام ای قشنگ ترین بهانه ی زندگی  

مال منی ،عزیز دلمی ،قلبمی، جونمی ،نفسمی ،عشقمی ،که عاشقانه در سینه ام میتپی و به من نفس میدهی  

چقدر دوست دارم وقتی از روزهای با هم بودنمون میگی الان بعد سه هفته،تازه داره باورم میشه، که چه روز هایی رو گذروندم در کنار تو وچه روزهای زندگیم گرم می گذشت با تو ،به گرمای لحظه هایی که در آغوشم بودی ، در آغوشت بودم  ...

"با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی"  

 تازه دارم میفهمم که چه ساده گذشتم از کنار تمام اون لحظات ناب و دوست داشتنی و اونطور که باید قدرشونو ندونستم ،آخه باو نکرده بودم که تو پیشمی مثل یه خواب بود، یه رویا، کاش هر شب می نشستیم و اتفاقات اون رو می نوشتیم تا هیچ وقت از یاد نبریم لحظه به لحظشو،چرا که روزهای با هم بودنمونو هرچقدر میکاوم ،کمتر به یاد میارم ،راستی که چه زود گذشت، انگار می دویدند عقربه ها، پس حالا چرا نمیگذرند ،انگار ساعت شده اند ثانیه ها ! 

من همین جا در حصار همین کلمات فریاد میزنم که  

دوستت دارم ای بهترین

تو همه دنیای منی...میدانستی؟

 

دلم برای کسی تنگ است که وجودش پر از مهربانی

چشمانش پر از صداقت

و قلبش لبریز از عشق من است

برای کسی که دلتنگی مرا می فهمد و خودش نیز دلتنگ است

دلم برای کسی تنگ است که آغوشش سر پناه من است

برای کسی که هستی اش هستی من

و رویایش هر لحظه با من است

دلم برای کسی تنگ است که حرمت عشق را نمی شکند

قلب من در سینه ی او و قلب او در سینه من است

برای کسی که گریه از دیدگانم ربود

برای کسی که خواستنش آرزوی دل تنهای من است

آری دلم برایت تنگ شده .... میدانی؟؟؟

چگونه میتوانم دلتنگ تو نباشم وقتی از دلتنگی سخن میگویی

و فاصله ها بین من و تو جدایی انداخته

چگونه میتوانم خاطراتت را از یاد ببرم

وقتی لحظه ها برایم تداعی میشوند

و اشک را بر گونه ام جاری می سازند

چگونه می توانم روز های عمرم را بدون تو سپری کنم

وقتی طلوع و غروب خورشید بی تو معنایی ندارد

راستی چگونه می توانم از تو جدا بودن را تحمل کنم

وقتی بی محابا دوستت دارم

و بودنم را

برای با تو بودن می خواهم

میمیرم اگر تو را فراموش کنم

گاهی میخواهی از تو دور باشم

عزیزم به من بگو چگونه لحظه هایم را بی تو سر کنم؟

چه کنم ؟

خودت خواستی گاهی دیوانه و دلداده باشم

چگونه وقتی می خواهی، از تو دوری کنم

خودت خواستی در ازای عشق معشوقت باشم

چگونه نبودنت را با بودنت معامله کنم...

من به خواستنت دچارم

 می دانی... بهانه کم است برای نوشتن... برای همین است که مدام واژه هایم را می بندم به بند بند دست و دلت که این روزها آنقدر دورند از دست و دلم که خیالت سخت شده  

 اما خیال  تو  هم که باشد زندگی جور دیگریست… همین که نام تو اولین کلمه ایست که با بیداری به سراغم می آید… همین که خیالت در خواب هم رهایم نمی کند… همین که شب ها گاهی از خواب می پرم و تنها چیزی که می خواهم شنیدن صدای توست… همین که گاهی دستانم بی گرمای دستانت بیهوده تر از همیشه به نظر می رسند… همین که می دانم دردم از بودنت است یا از نبودنت… همین که در تک تک نفسهایم حضورت ملموس است… همین که نگرانت می شوم… همین که دلتنگت هستم… همین که چه تلخ و چه شیرین… چه سرد و چه گرم… چه دور و چه نزدیک… می خواهمت… همین… می کشاندم از روزی به روز دیگر… از شبی به شبی دیگر… از قرنی به قرن دیگر… گیریم که بدانم دردم از توست و درمانم نه... گیریم که بدانم... نمی گویم شاد می خواهمت… سبز می خواهمت… نمی گویم می خواهمت… چه حاجت به گفتن من؟ بودنت بس است  

آرزوی من آرامش توست 

آرامشی بی هیچ طوفان! 

 

بیتا

...

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند

می گویند حساسیت فصلی است

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم ...!

چند روزی که گذشت... بیتا نوشت

سلااااام عزیز دلم

الهی فدات شم

تو عاشقونه ترینی!

اینو بهت گفته بودم؟؟؟ 

.

هیچ میدونی چند روز از بهترین روز های عمرم رو برام رغم زدی؟

چه روزای سر شاری بود

تو فوق العاده ای

فراتر از اونی که من حتی تصورشو میکردم

هر لحظه اش برام جذاب بود

اما چه سریع گذشت ...

این چند روزی که نفس به نفس تو بودم

این چند روزی که سایه به سایه تو بودم

این چند روزی که توی نفس های تو مسخ شدم

این چند روزی که ثانیه به ثانیش توی ذهن خسته و حافظه ضعیفم حک شدن. 

.

وااااایییی چطور میشه یادم بره اون همه آغوش گرم و بوسه های چسبناک

چه طوری از این همه سردی و بیخیالیم گذشتی و در من حل شدی ˛  در تو حل شدم...؟ 

 

 

"می مانم و می مانم تا لحظه ی مرگم˛ من ع ا ش ق ت می مانم" 

وقتی برگشتم همه می پرسیدن خوش گذشت ؟

ولی من فکر می کردم...

خوشی که بگذره فایده نداره ˛خوشی باید بمونه

و چه خوش موند

و چه خوش موندی

و چه خوش خواهد ماند خوشی هایی که از خوشی های تو خوش بمانند...!

چی گفتم اصلا 

دلم برای آغوشت ˛ برای دست های مهربونت تنگه

حالا این روزا اشکام به جای هرچی بارون نیومده گونه هامو سیراب میکنه ... 

دوستت دارم ای بهترین